تمام گلویم آوار شده است
ومن مرثیه خوان کو چه بی کسی ام
و من غروبم
تمام هستی ام تلاطم مرموز و مبهمی است
که در انتهای بیشه نگاهم
به مرده ریگ کلاغ های شوم هدیه می شوند
وتو نمی دانی!
که چه سخت است سخت
زمانی که تمام می شوی و
برخرابه هایت جز کلاغ های شوم تنهایی نمی خوانند
و من مرده ام انگار ! مرده !
دیگر تمام شده است و من
برجنازه گلویم گریه های سکوت می بارم
چه سایه وار به روی غربت این عصر جنون آمیز
طنین رخوت و سستی نهاده اند
و خواب چه لذت عجیبی است!
که بر سر هر کوچه می روید
مرا به لذت خواب ازخودم مگیر ای مرگ
من از خودم خواهم رفت
نه با ترنم خلسه آور خواب این بیشه
نه با ضربه های مرگ آمیز دشنه و تیشه
من ناگاه و بی گمان آگاه
می روم از این دیار تو شاید
بهاری را به عمق این کرانه پر پرستویی باشد!
ومن من رسته از خواب
بهاری دیگر آغازم
***
جنون غلیظی بر سر راهم ایستاده است
و با چشمانی هراسناک
انتظار مرا می کشد
مرا تمام کن تمام
تو می توانی انگار!
و من به عمق خاطراتم می لغزم از ترس
چه حس عجیبی است
گره خورده ام به آن سوی ماهی ها
و حوض من پر از ترنم تنهایی است
سکوت را بشمار
و سر بگذار
که در هیاهوی این قطار بی بنیاد
تمام انسان را به مسلخ بیهوشی برده اند
راستی نبودی! من در نبود تو
تمام خودم را گشته ام و آن همه جاده که می رسید به انسان ، به تو
نوشیده ام
نبودی نبود
چه انتظار غریبی
چه مرگ مضحک ناروا وناپیدایی!
تمام صحن نگاهم
چیزی نیست به جز گندیدگی انسان در پستوی خودبارگی هایش
فضای پرستو پر است پر از هجوم تنهایی
واین انسان همان چکیده ی حس غلیظ پرنده ی بهاری بود
که سرد
به طعم
ترفندستان - اولین و بزرگترین وب سایت تخصصی ترفندهای آی تی در ایران
نظرات شما عزیزان:
|